تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست
وقتی انیس لحظه ی تنهایی ام توئی
تنها دلیل اینکه من اینجایی ام توئی
بی اختیار سمت حرم میکشد مرا
احساس وصل میکند آدم کنار تو
در هر نماز مسجد اعظم کنار تو
روشن کننند هاجر و مریم کنار تو
از آفتاب رد شده شبنم کنار تو
در این حریم، سینه زدن چیز دیگریست
خونین تر است ماه محرم کنار تو
داریم افتخار که همشهری ات شدیم
وقتی که با ملائکه همگام می شویم
مردان شهر نوکرو زنها کنیز هات
تصویر صحن خلوت و باران نگفتنی ست
این صحنه در برابر ایینه دیدنیست
یعنی به اوج عشق همین جا رسیده است
جاروکشان خواهر خورشید هشتمیم
اعجاز این ضریح که همواره بی حد است
چیزی شبیه پنجره فولاد مشهد است
در مثنوی و در غزل اقرار میکنم
عمریست محو او به تماشا نشسته ایم
ما روبروی پهنه ی دریا نشسته ایم
باور کنید پیش مسیحا نشسته ایم
ما در جوار حضرت زهرا نشسته ایم
از ما به جز بدی که ندیدی ببخشمان
از دست ما چه ها که کشیدی ببخشمان
روزی که زیر پای شما خاک می شوم...
سید حمیدرضا برقعی