تفاوت

وقتی صاحب اختیار دل است

یعنی همه چی در بست مالِ اوست ؛

پس چون و چرایی در کارش نیست ، هر چه می کند کارِ دل است

اصلآ همه چی زیرِ سرِ همین دو کلمه است " د ل "

دل است دیگر ، قرار بود مهار شود

می شد همان عقلی که تو مدام از داشتنش دم می زنی ؛

کاش برای یک بار هم که شده از دلی که در شاید و اگرها زنجیرش کرده ای دم زنی ...

برای موسی سلامت

تفاوت است بین ِ زمین تا آسمان ؛

بینِ زمینی تا آسمانی .

تفاوت است بینِ تو شهیدِ زنده و همچون منی که سالها مرده ؛

بینِ سکون تو و تحرک من .

اما اینجا یک شباهت ست

عشقِ همگی ما به سردار عشق ؛ حاج همت .

اما انگار باز تفاوت است

بین حقیقتِ عشقِ تو  و عشقِ ما .

.

.

.

تعریف کردی

وقتی که مجروح شدی حاج همت در گوش ت زمزمه کرد

که تو زنده می مانی ،

می دانست روزی خواهد آمد

که اگر همچون تویی نباشد

این دنیای ِ نفس گیر ؛

نَفس ِ مان را می بَرد

و

نَفَس مان را می بُرَد .

.

.

.

گفتی که دعا کنیم حاج احمد متوسلیان زودتر برگردد

ما دعا می کنیم گرچه اگر به دعای ما بود ؛ حاج احمد که هیچ ، صاحبمان هم آمده بود .

دعاهایمان هم بویِ نا گرفته است ...

.

.

از حرفهایت بویِ غربت می آمد

چشم هایت غمی بزرگ داشت که لا ادراک

حق داری بینِ ما دنیا پرستان ِ فراموش کار ، غریبی

پس این بار هم خودتان دست به کار شوید و بخواهید فرجی شود

و

دنیا از غربت در آید

با ظهورِ مولایمان .

.

.

راستی بی تاب نباش از دوری ِ یاران

در آن اتاقی که من دیدم 

جای هیچ کدامشان خالی نیست ...!

.

.

میان هق هق ِ شبانه ات

و

مرورِ لحظاتِ نابِ آنروزها ...

دعایمان کن که بیش از هر سائلی محتاجِ دعایِ شما خوبانیم .

بزرگترین آرزو

آرزو کرد روزی شود که بتواند بایستد*

به گمانم آرزو کرد بایستد

تا بلکه ما را

که عمریست کنجِ دنیا نشسته ایم را بلند کند .

.

.

فعلِ شرمندگی با دیدنتان هزاران بار صرف می شود کاش که افاقه کند برای آدم شدنمان !!!



* در جوابِ سوالِ یکی از دوستان

از اکبر آبیاری جانبازِ قطع نخاع با 75 درصد جانبازی

که بزرگترین آرزویتان چیست ؟

بر بیچارگی مان رحم کن مولا ؛ العجل

آخر این انصاف است

                          سال ها نو به نو بیاید

                                                        و

                                                             تو نیایی !!!

* مهدی جان !

سالی که بی ظهور تو تحویل می شود ، خود جشن ماتمی ست که تجدید می شود ...

گر که صد آید ...

وقتی صدی در کار نباشد

          نود را می خواهم چه کار

                         نود را باید گِل گرفت بی تو ...


سال ِ 90 مان را با آمدنت بهار کن ، مولا !

* گر که صد آید نود هم پیش ِ ماست

زرنگ باش ، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین


حاج محمد اسماعیل دولابی در تعبیری زیبا از وظایف منتظران در دوران غیبت می‌گوید:

پدر چهار تا بچه این‌ها را گذاشت توی اتاق و گفت این‌جا‌ها را مرتب کنید تا من برگردم.

می‌خواست ببیند کی چه کار می‌کند.

خودش هم رفت پشت پرده.

از آن‌جا نگاه می‌کرد می‌دید کی چه کار می‌کند،

می‌نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه‌ها که گیج بود یادش رفت.

سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این‌ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه‌ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد

که من نمی‌گذارم کسی این‌جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش.

ترسید.

نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی‌گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم.

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده.

تند و تند مرتب می‌کرد همه‌جا را.

می‌دانست آقاش دارد توی کاغذ می‌نویسد، بعد می‌رود چیز خوب برایش می‌آورد.

هی نگاه می‌کرد سمت پرده و می‌خندید.

دلش هم تنگ نمی‌شد.

می‌دانست که هم ‌این‌جا است.

توی دلش هم گاهی می‌گفت اگر یک دقیقه دیر‌تر بیاید باز من کارهای بهتر می‌کنم.

آخرش آن بچه‌ شرور همه جا را ریخت به همدیگر.

هی می‌ریخت به هم، هی می‌دید این دارد می‌خندد. خوشحال است، ناراحت نمی‌شود.

وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد.

ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش.

شرور که نیستی الحمدلله.

گیج و خنگ هم نباش.

زرنگ باش، نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.

الهی عظم البلا


در دام ِ بلا افتاده ایم


به دنیا آمدیم

                 در دنیا مانده ایم

                                       جا مانده ایم ...

دیوانگی

هنوز آنقدر دیوانه ات هستم که میان "تن ها" "تنــها" بمانــم !!!

تو ارزشش را داری تا آخر ِ عمر ...

" تنهاترین دیوانه ی منتظرت الی الابد"

آب

گیرم که فصل ِ روضه خوانی ت تمام شد

گیرم که محرم و صفرت به آخر رسید

چه کنم

با وقت ِ تشنگی

که

آب روضه خوان می شود ...

ربیع

ای تقویم!

دروغ بس است

مگر بعد از حسین ربیعی مانده است

که تو اوّل و ثانی اش می خوانی  !

 

بعد از حسین

خزان شد ؛

خراب شد


ای منتقم !

آبادش می کنی ؛

بهارش می کنی ؟!

 

با آمدنت ...

یا حیّ !

زنده گردان مرده ات را ...

یا حسین

با یک نفس تمام ِ جهنم شود بهشت ؛ گویند اگر جهنمیان یک صدا حسيــــــــــــــــــــــــــــــن