ببخش دیگر دوستت ندارم .

یک اتفاقی افتاده در حوالی دلم که می خواهد تو را دوست نداشته باشد تا همیشه

و باید اعتراف کنم چند روز و چند شب است به این فکر می کنم اگر دوست نداشته باشم چه می شود

و بعد فکر می کنم نمی شود؛

اما دقیقآ در لحظه ای از امروز وضعیتم را خراب کردی

و باید اعتراف کنم زمانی که می گذرد دیگر جبران نمی شود

و باید اعتراف کنم چون کلماتی تکراری می پیچم از حرفهایت .

 

ببخش دیگر دوستت ندارم و مرا برای گذشته ببخش ؛

برای روزهایی که به انتظار آمدنم معطلت کردم  

برای روزهایی که تو را با میز تنها گذاشتم .

مرا ببخش . . .

از رادیو گوش کردن های شبانه ام