من زمان را به نام تو می شناسم
دنیا قد آرزوهایم کوچک شده و فاصله قد نیاودنت بزرگ .
بیا کلافه ام ، کلافه ام از روزهایی که نیستی ؛
کلافه ام از روزهایی که نمی آیی .
بیا و ببین که پنجره های دنیا بسته است روبه رو آرزوهایم .
برایم چه فرقی می کند از کجا می آیی .
چشم های من همه جا منتظر تواند و گوش هایم تنها قدم های تو را صدا می دادند .
بیا و نجاتم بده از آرزوهایی که روی دست های دنیا از دست رفته اند .
بیا لباس دنیا تنگ است برای آرزوهایم
و جاده تنها راهییست که تمام نمی شود .
بیا که باز نگویم نیامدی ، بیا.
غرور شکوفه ها را ندیده نگیر .
عاشقی کار سختیست .
به ابر وقت ِ گذر از خورشید به کوه که هیچ صدایی را در دلش نگه نمی دارد
به دریا که دنیای امن ماهی هاست ،
به خاطره هایی که خاطره هایی که از رویای آمدنت دارند سالخورده می شوند .
منتظرم ...
مدام فکر می کنم که اگر بگویم بیا ، می آیی ؟
کی زمان آمدنت می شود .
من زمان را به نام تو می شناسم .
* از رادیو گوش کردن های شبانه ام