یک روز معمولی
وارد که شدم آنقدر حجم صداها بالا بود که یادم افتاد هنگام وارد شدن سلام نکردم
دو زن تقریباً مسن عقب نشسته بودند و یک مرد و راننده جلو
زنی که از من دورتر بود و کاملاً عصبی ، بلند بلند حرف میزد انگار می خواست به زور ِ داد حرفهایش را بفهماند
-آقا
این چه مملکه که ما داریم همشون فقط بلدند بدزدند همه حرفاشون دروغه این
از وضعه گرونی هر روز گرونتر از دیروز آخه این مملکته ! خراب شه رو سرشون ،
ریششون کنده شه
باز شاه حدّاقلّ به مردم می رسید
فقط جاهاشون عوض شده اونو گذاشتن کنار ، خودشون اومدن سرکار حروم زاده هاااا
خانمی
که بغل من بود بهش می گه حالا تو حرص بخوری درست می شه فقط خودتو اذیت می
کنی و گرنه اینا که آدم بشو نیستن هر روز گردنشون کلفت تر از دیروز می شه
-آخه چه جوری حرص نخورم وقتی پسرم لیسانس داره و بیکاره آخه من مگه چقدر درمیارم که این همه خرج رو بدم
اینا پوله نفت رو می گیرن می ریزن تو شکم خودشون اونوقت ما وضعمون اینجوری
راننده گفت: می دونی خانم کی وضع عوض می شه زمانیکه مردم به اینجاشون برسه اونوقت همه چی درس می شه
-مگه مردم به اینجاشون نرسید جوابشون رو با خون دادن ، خون جوونای مردم کردند تو شیشه و با پول خون دارن زندگی می کنن
هر چی بسیجی و ریشوئه انداختن به جون مردم
همین محلاتی خونه ی سپاهیاس تو بازارش که میری هر چی پرتقال درشت و میوه های خوبه اونجاس
هر چی در و دهاتی که از شهرستون اومده ریخته تو این شهر ، اونوقت این می گه پول می دم برین ، یه عده دهاتی ریخته اینجا به نون و نوایی رسیده یه مقام و منصب بهشون دادن
راننده گفت : خانم من خودمم شهرستانیم اینا که می گین یه عده غربتی اند که به یه چیزی رسیدن خودشونو گم کردن
-آقا همینا بچـّه هاشون از این پاچه ورمالیده های قرتی اند که تو خیابون ولواند ، بچـّه ی من و شما که دانشجوئه صبح می زنه بیرون شب میاد خسته و کوفته اینا ماله اینان دیگه ولی چون بچـّه ی اینان کسی جرات نمی کنه بگیرتشون فقط به بچـّه های مردم گیر می دن
"به ناخن های مانیکور شده و لاک و رژ قرمز و آرایش هفت قلمش و وضع لباسش نگاه کردم با خودم گفتم اونا که این می گه دیگه کی ان !!! که این به اونا می گه قرتی ، کسی نبود بگه بچـّه ی تو که دانشجوئه و موقر صبح می زنه بیرون شب میاد تو چرا حرص بچـّه های مردمو می خوری "
همین خود منو تالا هزار بار کمیته گرفته ؛ هربارم گفتم ببین من قاطی ام ، کلـّی پرونده دارم پیشه دکترم
دکترام یه کم باهاشون صمیمی می شی فورآ شمارشونو می دن می گن اگه کاری بود درخدمتیم ، بی شعورا نمی گن من شوهر و بچـّه دارم .
گند زدن به این مملکت...
کیا دارن به ما حکومت می کنن یه عده ریشو که شبا با صیغه ای هاشون می رن مسجد صبحام سر مردم بیچاره رو کلاه می ذارن
"از زیر عینک دودیش می تونستم تشخیص بدم که داره با چشاش منو نگا می کنه و این حرفا رو مخصوصآ بلند بلند می گه تا واکنشم رو ببینه ، انگار که سیاهی چادرم بدجور چشمش رو زده بود "
آقا اینا همشون حروم زادن اگه نبودن که این کارارو نمی کردن ...
هر کی هم با این حکومت باشه فردا باید جواب بده
-آخه خانم برا چی طرفداری نکنن اینا که نمیان این همه پولو ول کنن ، خونه هایی که بهشون می دن این لِکسوس هایی که بهشون دادن رو ول نمی کنن بیان از تو طرفداری کنن
"تالا فک می کردیم آخر خلافمون ساندیس خوریه نمی دونستم لکسوس هم می دن از دستمون رفت :))"
-خانم من ده ماهه از غرب اومدم تالا مملکتو اینقدر بهم ریخته ندیده بودم
این غربیا انقدر آدمند باور کن اونا مسلمونن نه ما ، انقدر احترام می ذارن و با شخصیتن
اینجا فقط می گن اینکارو کن خدا پسند باشه اون کارو کن اینجوری اونجوری
آقا به قول دخترم مگه خدا 700 تا چشم داره که همه رو به پائه خدای هر کس تو خودشه
من خودم لاکمو می زنم نمازمم می خونم
" حالا دیگه فهمیدم اینا که می گف از کجا آب می خورد ، نمی دونست از کجا بگه از این شاخه می پرید اون شاخه از مملکت از پول از خدا از ..."
دیگه نتونستم چرندیاتشو تحمـّل کنم به هر کی که فکرشو بکنید بد وبیراه گفت از اون آدمهایی هم نبود که بشه باهاش دهن به دهن شد
هنوز به مقصد نرسیده بودم آقا پیاده می شم ...
رفتم کنارش راستی خانم همه حرفاتون واقعآ درسته
- مرسی عزیزم
فقط یه مشکلی
-جانم چی ؟
اگه خدا شفاتون بده درس تر می شه ..
.
.دوباره تاکسی گرفتم تا خودمو به مترو برسونم حسابی دیرم شده بود .
مسافراش رو که سوار کرد ضبطش رو روشن کرد صدای موزیکش انقدر بالا بود که فکر می کردم هر لحظه ممکنه پرده های گوشم پاره شه
هر چی بود بهتر از گوش دادن به حرفای اون زنه بود امـّا نه ...
خواننده اراجیفی پشت سر هم می گفت که شنیدنش برای من که دختر بودم شرم آور بود چه برسه به ...
ببخشید آقا فکر می کنم البته فکر می کنم ها که ایـّام فاطمیه ست حدّاقلّ بخاطر احترام به این روزها یه کمی ...
-با نیشخندی گفت خانم اتفاقآ چون که فاطمیه ست ملایمشو انتخاب کردم
این تازه ملایمتونه خدا به داد ِ ما بقی برسه
-باشه خانم خاموش می کنم خوبه
بله عالیه ، ممنون .
بالاخره به مترو رسیدم
وارد واگن بانوان شدم زنی با عجله داخل شد و آماده ی شیر دادن به بچـّه ش شد بدون هیچ پوششی برای شیر دادن
دهانم همین جوری باز مونده بود از این همه بی حیایی ، واگن انتهایی کاملآ مشرف به آقایون بود و چشمهایی که مدام به این طرف زل می زدند .
امـّا انگار نه انگار جای آن زن داشتم از شرم آب می شدم
آنطرف تر دستفروشی لباس های شخصی ای آورده بود و بلند می گفت خانم ها اینارو دارم کسی نخواست ؟!
دو پسر جوان هم در واگن آقایون به اینطرف خیره شده بودند و در گوش هم چیزی گفتند و زدند زیر خنده ...
واژه ی حیا اینجا که می آمد بی معنا می شد .
ساعت رو نگاه کردم کلاسم خیلی دیر شده بود منصرف شدم از رفتن به دانشگاه دیگه اعصابی برام نمونده بود
گفتم این خط رو تا آخر برم تا برسم به جایی که می شه براشون از شهر گفت ، از شهر بعد رفتنه اونا...
خسته بودم از این همه عجایبی که کمتر از دو ساعت دیده بودم به قول دوستی می گفت : وقتی قبح گناهی بریزه دیگه انقدر برات عادی می شه که انگار یکی از اعماله روزانته .
خودمو مشغول کردم به خوندن کتاب
یاد ایمیلی که صبح خونده بودم افتادم :
یه گروهی تصمیم گرفتند یه روزی رو مشخـّص کنن تا اون زمان همه نیمه لخت ظاهر شن هر جا که براشون امکان داره تا ببینن آیا واقعآ در پس حرف خطیب نماز جمعه1 زلزله میاد یا نه؟!
حالا
بیشتر درک می کنم این آیه ها رو " گفتند ای نوح تو با ما جدل و گفتگو
بسیار کردی اکنون اگر راست می گویی سخن کوتاه کن و بر ما وعده ی عذابی که
دادی بیار . نوح گفت آن وعده را اگر خدا خواهد به شما می رسد و هیچ از آن
مفری ندارید. " 2
ایستگاه شاهد
ایستگاهی که اکثر دانشجوها اینجا پیاده می شدن شاهد .
آدمو یاد شهدایی می نداخت که برای ما رفتن تا دینمون گزندی نبینه و برام جالب بود که مسیرشون هر روز از بین کسایی می گذره که از بین ما رفتن و این هر روز برایشون یه هشداره که فلانی تو هم یه روزی میری این مسیری ه که توهم باید ازش بگذری .
امـّا جالب تر این بود که انگار می خواستند برنده مسابقه ی جذّاب ترین و زیباترین ها بشن ...
و چه خوب عمل می کنیم به وصیـّت شهدا 3
حرم مطهر مسافرین گرامی ایستگاه پایانی می باشد :
اذان می گفتند یک راست می رم سمت شهدا می رم سالن دعای ندبه که نماز بخونم
آماده ی نماز می شم جلو رو نگاه می کنم بنری زدن از فرمایشاته آقا
" آنچه مهمّ است حفظ راه شهداست "
حالا مطمئن می شم که همه اینا یه برنامه ی از قبل چیده شده بود از طرف تو تا برسم به این جمله ی بالا .
پس یاریمان کن در حفظ این راه .
پاورقی:
1 -" صديقي با بيان اينكه گناهان صغيره در صورت استمرار به گناهان كبيره تبديل ميشوند، يادآور شد: زلزلههايي كه بر اثر گناه حاصل ميشود راهي جز اين ندارد كه ما به ياد خدا باشيم و به دين پناه ببريم. خطيب نماز جمعه اين هفته تهران ضمن تذكر به برخي بانوان بيحجاب و بدحجاب خاطرنشان كرد: بانوان ما بايد بيشتر مسائل مربوط به حجاب را رعايت كنند چرا كه بيحجابيهاي بانوان موجب لرزش دل جوانان ميشود و در نهايت به گناهان كبيره تبديل ميشود و در اين صورت است كه غضب خداوند حاصل ميشود و افزایش وقوع زلزله را ناشی از ازدیاد گناه و زنا در جامعه اعلام کرد . جاذبههایی که برخی بانوان و دختران در خود در بیرون از زندگی خصوصی ایجاد میکنند، جوانانی که دلشان تکان میخورد و به طغیان بوالهوسی کشیده میشوند و بعد هم دامنهای آنها آلوده میشود و زنا در جامعه زیاد میشود ، طبق روایات ما یکی از عواملی است که علت بعضی از بلایای ناگهانی به حساب آمده است. وقتی زنا توسعه پیدا کند زلزله فراوان میشود"
2 -سوره ی هود آیات 32 و 33
3-"خواهرم: زینب گونه حجابت را که کوبنده تر از خون من است حفظ کن" / شهید محمد علی فرزانه
ای خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهی چادر تو می ترسد تاسرخی خون من/ شهید محمد حسن جعفرزاده "
" از خواهران گرامی خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که حجاب خون بهای شهیدان است" / شهید علی روحی نجفی
"خواهر
مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بی
اعتنایی شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد" / شهید علی اصغر
پور فرح آبادی
"به پهلوی شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب را، حجاب را، رعایت کنید " / شهید حمید رستمی
"خواهرم: هم چون زینب باش و در سنگر حجابت به اسلام خدمت کن" / طلبه شهید محمد جواد نوبختی
دهانتان را خوش بو کنید با ذکر صلواتی برای شادی روح شهید محمدرضا زمانی
